ادامه راه خون شهدای کازرون
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 23
بازدید ماه : 274
بازدید کل : 76173
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

ابزار های وب مذهبی رایگان شهدای کازرون


ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
محل تبلیغات شما
خاطره مقام معظم رهبری از جبهه‌ها+فایل صوتی
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در سه شنبه 21 آبان 1392 |
شهیدی که زیر آفتاب مانده بود
 خاطره مقام معظم رهبری از جبهه‌ها+فایل صوتی

گفتم سریعا این مسأله را دنبال کنید، جسد این شهید را بیاورید و جسد شهداى دیگر را هم که در این منطقه ممکن است باشند جمع کنید. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پاره‌ات یا اباعبدالله.

 

شهدای کازرون، در یکى از همین روزهایى که ما در خطوط جبهه حرکت مى‌کردیم، یک نقطه‌اى بود که قبلا دشمن متصرف شده بود، بعد نیروهاى ما رفته بودند آن‌جا را مجددا تصرف کرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید مى‌کردم و به یگان‌ها و به سنگرها و به این بچه‌هاى عزیز رزمنده‌مان سر مى‌زدم، یک وقت دیدم یکى دو تا از برادران همراه من خیلى ناراحت، شتابان، عرق‌ریزان، آشفته، آمدند پیش من و من را جدا کردند از کسانى که داشتند به من گزارش مى‌دادند که یک جمله‌اى بگویم، دیدم که این‌ها ناراحتند.

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: فایل صوتی , خاطره , مقام معظم رهبری , شهیدی که زیر آفتاب مانده بود , جبهه , ,
شهید شدن کار آسانی نیست
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 21 مهر 1392 |

شهید شدن کار آسانی نیست

صدای ضربان قلبم را کاملا می‌شنیدم. به اولین سنگری که رسیدم، خودم را داخل آن انداختم. این آتش‌بازی یک ساعت طول کشید. تازه مزه جبهه را چشیدم. متوجه شدم شهید شدن هم کار زیاد آسانی نیست.



 به نظرم اردیبهشت سال شصت و یک بود. تاریخ‌ها درست یادم نیست. گرما بی‌داد می‌کرد. از بسیج مرکزی بوشهر، در خیابان سنگی (امام خمینی) بوشهر به طرف ماهشهر و اهواز رفتیم. در اهواز بلافاصله تجهیز‌مان کردند و بعد به طرف خط مقدم جبهه حرکت کردیم.

شهدای کازرون

برچسب‌ها: شهید, ضربان, قلب, سنگری, جبهه,
اعزام به جبهه از طریق گونی پیاز
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 25 خرداد 1392 |

با مشاهده کامیون پیاز و سیب‌زمینی که برای ارسال به جبهه در محوطه پارک شده بود یک گونی خالی برداشته و با رفتن روی کامیون، داخل گونی رفته و مانند پیاز و سیب زمینی تا رسیدن به جبهه از گونی خارج نشده بود.

 

 
خبرگزاری فارس: اعزام به جبهه از طریق گونی پیاز

به هر اندازه که در عراق مردم از همراهی ارتش خودداری می کردند در کشورمان رفتن به جبهه مسابقه ای بود میان سنین مختلف که از جمله آن نوجوانان بودند. مطلب زیر روایتی از این دست است.

شهدای کازرون

برچسب‌ها: اعزام, به, جبهه, گونی, پیاز, طریق,
فوتبالیستی که خود را بورسیه جبهه کرد
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 6 آبان 1391 |

به یاد شهید «محمدرضا وطنی»
فوتبالیستی که خود را بورسیه جبهه کرد

 دیپلمش را که گرفت،‌ در کنکور شرکت کرد و برای بورسیه هندوستان پذیرفته شد. اما جنگ شروع شده بود و محمدرضا حال و هوای جبهه را به درس خواندن بی‌دردسر در هند ترجیح داد.

خبرگزاری فارس: فوتبالیستی که خود را بورسیه جبهه کرد

 

 

  شهید «محمدرضا وطنی» در تاریخ 7 مرداد 1361 در منطقه کوشک و در عملیات رمضان لباس بهشتیان را بر تن کرد. او یکی از فوتبالیست‌های به نام قائمشهر نیز بوده است؛ به طوری که بعد از شهادتش ورزشگاه این شهر را به نام شهید وطنی نامگذاری کردند. مطلب زیر بخشی از خاطرات این شهید ورزشکار است که در وبلاگ لشکر 25 کربلا منتشر شده است:

***

*وقتی منافقین به جان محمدرضا افتادند

قاسم تقوایی(دوست و همرزم شهید) می‌گوید: اوایل پیروزی انقلاب، درگیری‌های شدیدی بین حزب‌الهی‌ها و منافقین در قائمشهر اتفاق می‌افتاد و غالباً مرکز این درگیری‌ها، پل هوایی بود. در همان درگیری‌ها تعدادی از نیروهای زبده هم شهید شدند.

محمدرضا به عنوان نیروی نفوذی برای کسب اطلاعات در بین منافقین نفوذ کرده بود و تا مدتی بین‌شان بود و از آنها اخبار و اطلاعات کسب می‌کرد. آنها اصلاً بویی نبرده بودند تا اینکه بعد از مدتی توسط منافقین مجاور محله، او شناسایی شد. آنها هم به دوستانشان خبر دادند که محمدرضا حزب الهی و از بچه‌های مسجد صبوری است. وقتی منافقین به یقین رسیدند، او را به باد کتک گرفتند و به قصد کشت زدند.

در همین لحظه که محمدرضا داشت کتک می‌خورد، ما سی-چهل نفر بیشتر نبودیم؛ بچه‌ها ترسیده بودند. به بچه‌ها گفتم هر طوری شده باید او را نجات دهیم. منافقین هم بیش از 200 نفر بودند. خلاصه ما هم غیرتی شدیم و به آنها حمله کردیم. هم کتک خوردیم و هم زدیم تا بالاخره محمدرضا را از چنگشان در آوردیم.

*جمله آسمانی محمدرضا که بر مهر انجمن اسلامی حک شد

اوایل جنگ به کردستان اعزام شده بودیم. در تمامی عملیات‌های کردستان بچه‌های ما داوطلب می‌شدند. در حین عملیات «احمدخان و پیررستم»، با کمین کالیبر 50 دشمن مواجه شده بودیم. یکسری از بچه‌ها، نوک قله باقی ماندند و به هر ترتیبی بود خودشان را نگه داشتند. محمدرضا به همراه 8 نفر دیگر سقوط کردند و به ته دره رفتند.

شهدای کازرون

برچسب‌ها: فوتبالیست, بورسیه, جبهه,
نخستین اعزام رهبر معظم انقلاب به جبهه
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 1 مهر 1391 |

خاطرات دفاع مقدس در کلام رهبر/1
نخستین اعزام رهبر معظم انقلاب به جبهه

 به امام گفتم، خواهش می‌کنم اجازه بدهید به اهواز یا دزفول بروم؛ شاید کاری بتوانم بکنم. بلافاصله گفتند شما بروید. من به قدری خوشحال شدم که گویی بال درآوردم.

خبرگزاری فارس: نخستین اعزام رهبر معظم انقلاب به جبهه

 

 

 

  با شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق که با تشویق و ترغیب استکبار جهانی و حمایت همه‌ جانبه آنان در 31 شهریور 1359 صورت گرفت، فرصت مناسبی برای بارور شدن استعدادهای جوانان و رشد معنویت و ایمان و باورهای عمیق دینی در آنان فراهم آمد.

جبهه‌های جنگ، دانشگاه عظیم پرورش انسان‌های مخلص و با تقوا و شجاع و حسینی شد؛ جنگ برای روحانیت نیز فرصت مساعدی را فراهم آورد تا هم خود از قبل آن بهره‌های معنوی برگیرند و هم انقلاب را ریشه‌دار کرده به جوانان و جهانیان معرفی کنند.

آیت‌الله خامنه‌ای در سمت نماینده امام در شورای عالی دفاع از این فرصت بسیار بهره گرفتند. معظم‌له خوشحالی خود را از پوشیدن لباس رزم و حضور در میدان‌های جهاد و دفاع در میان رزمندگان اسلام این گونه بیان می‌فرمایند:

«اول جنگ، وقتی که هفت، هشت، ده روزی گذشت، دیدم که هر چه خبر می‌آید، یأس‌آور است؛ البته، من نماینده امام در شورای عالی دفاع و سخنگوی آن شورا بودم؛ دیدم که از من کاری برنمی‌آید، دلم هم می‌جوشد و اصلاً نمی‌توانم صبر کنم. با دغدغه کامل، خدمت امام رفتم. همیشه امام به ما می‌گفتند که خودتان را حفظ کنید و از خودتان مراقبت نمایید. من به امام گفتم، خواهش می‌کنم اجازه بدهید، من به اهواز و یا دزفول بروم، شاید کاری بتوانم بکنم. بلافاصله گفتند که شما بروید. من به قدری خوشحال شدم، که گویی بال درآوردم. مرحوم چمران هم در آنجا نشسته بود، گفت: پس به من هم اجازه بدهید، تا به جبهه بروم. ایشان گفتند، شما هم بروید...

یک روز عصر، با مرحوم چمران راه افتادیم. اوایل شب به اهواز رسیدیم. همان شب اول که رفتیم، گروه کوچکی درست شد. قرار شد که اینها بروند، آرپی‌جی و تفنگ بردارند و به داخل صفوف دشمن، شبیخون بزنند... ما هر شب، همین عملیات را می‌رفتیم».

منبع: زندگینامه مقام معظم رهبری

شهدای کازرون

برچسب‌ها: نخستین, اعزام, رهبری, معظم, انقلاب, جبهه, دفاع, مقدس,
لینک دوستان ما
» وب سایت دینی باشگاه صاحب الزمان
» شهداشرمنده ایم
» عنوان لینک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خون شهدای کازرون و آدرس shk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درباره وبگاه

به وبلاگ ادامه راه خون شهدای کازرون خوش آمدید
موضوعات وبگاه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...